علامه شهید مرتضی مطهری می گوید :
«حجه الحق،ابو
الفتح عمر بن ابراهیم خیامى نیشابورى،معروف به خیام.فیلسوف و ریاضىدان و احتمالا
شاعر بوده است و شهرت جهانى دارد اما متاسفانه شهرت خیام به اشعار منسوب به اوست
نه به فلسفه و ریاضیات،مخصوصا ریاضیات که ارزش فراموش ناشدنى در این فنون داشته
است.اشعار منسوب به خیام که اکثریت قریب به اتفاق آنها از خود او نیست،به او
چهرهاى داده کاملا مغایر با چهره واقعى او،یعنى چهره یک انسان شکاک پوچیگراى دم
غنیمتشمار غیر مسؤول.شاعرى انگلیسى به نام فیتز جرالد که رباعیات او راو بنابر
گفته آقاى تقى زاده گاهى با تحریف و تغییر معنىبه زبانى فصیح به شعر ترجمه
کرده،بیش از هر کس دیگر موجب این شهرت کاذب شده است.
از
خیام برخى رسالات فلسفى باقى مانده که طرز تفکر او را روشن مىسازد،یکى رسالهاى
استبه نام کون و تکلیف که در پاسخ سؤال ابو نصر محمد بن عبد الرحیم نسوى،قاضى
نواحى فارس است.وى از خیام درباره حکمتخلقت و غرض آفرینش و هم درباره فلسفه
عبادات سؤال کرده است و ضمنا ابیاتى در مدح خیام سروده است که این چند بیت از آنها
باقى مانده است:
ان
کنت ترعین یا ریح الصباذممى فاقرى السلام على العلامه الخیم بوسى لدیه تراب الارض
خاضعه خضوع من یجتدى جدوى من الحکم فهو الحکیم الذى تسقى سحائبه ماء الحیوه رفات
الاعظم الرمم عن حکمه الکون و التکلیف یات بما تغنى براهینه عن ان یقال لم
خیام،حکیمانه
مطابق مبانى استادش بو على(یا استاد استادش)پاسخ گفته است.هر کس بر مبانى بو على
در این مسائل وارد باشد مىداند که خیام تا چه اندازه وارد بوده است.خیام در آن
رساله از بو على به عنوان«معلم»یاد مىکند و در مسائل مورد سؤال که ضمنا سر«تضاد
در عالم»و مساله شرور هم مطرح شده،مانند فیلسوفى جزمى اظهار نظر مىکند و
مىگوید:من و آموزگارم بوعلى در این باره تحقیق کرده و کاملا اقناع شدهایم،ممکن
است دیگران آن را حمل بر ضعف نفس ما نمایند،اما از نظر خود ما کاملا قانع کننده
است.
این
رساله را با چند رساله دیگر در اتحاد جماهیر شوروى چاپ و منتشر کردهاند و قبلا هم
در مصر در ضمن مجموعهاى به نام جامع البدایع چاپ شده بوده است.ناشر روسى مدعى است
که ناشران مصرى اشتباه کرده،پنداشتهاند رساله تضاد رساله مستقلى است،در صورتى که
متمم رساله کون و تکلیف و جزئى از آن است.
اتفاقا
آنچه خیام در این رساله قاطعانه اظهار کرده است همانهاست که در اشعار منسوب به او
درباره آنها اظهار تحیر شده است،و به همین جهت است که برخى از محققان اروپایى و
ایرانى انتساب این اشعار را به خیام نفى مىکنند و برخى بر اساس یک سلسله قرائن
تاریخى معتقدند که دو نفر به این نام بودهاند:یکى شاعر و دیگرى حکیم و
فیلسوف،شاعر به نام خیام بوده است و حکیم و ریاضىدان به نام خیامى،و به عقیده
بعضى[1] شاعر على خیام بوده است و حکیم و
ریاضىدان عمر خیامى.
این
که بعضى مدعى شدهاند که«خیامى»تلفظ عربى خیام است [2] مردود است،زیرا او خود در مقدمه رساله فارسى
که در«وجود»نوشته است مىگوید:«چنین گوید ابو الفتح عمر ابراهیم الخیامى» [3].
شاید
این اندازه را بتوان مسلم دانست که وى مانند اکثر این گونه دانشمندان در عین کمال
ایمان و اعتقاد به مبانى دینىکه از همه کتب او ظاهر و لائح است،حتى نوروزنامه
منسوب به اوبا متعبدان قشرى سر به سر مىگذاشته و همین براى او زحمت و دردسر فراهم
مىکرده است.
بیهقى
مىنویسد: «او تالى بو على بود اما در خلق ضیقى داشت و در تعلیم و تصنیف
ضنتى...روزى به حضرت شهاب الاسلام،الوزیر عبد الرزاق بن الفقیه درآمد و امام
القراء ابو الحسین الغزالى حاضر بود.در اختلاف قراء درباره آیتى بحث رفت.چون
امام(خیام) حاضر شد،شهاب الاسلام گفت:على الخبیر سقطنا...او وجوه اختلاف قراء بیان
کرد و هر وجهى(را)علتى بگفت.پس امام ابو الفخر گفت:کثر الله مثلک فى العلماء.» [4]
تاریخ
تولدش معلوم نیست.تاریخ وفاتش را517 و526 گفتهاند.قدر مسلم این است که عمر طویل
کرده(در حدود نود سال) [5]اما
این که محضر درس بو على را درک کرده باشد،بسیار بعید است.اگر او بو على
را«معلم»خود مىخواند از آن جهت است که شاگرد مکتب بو على است نه شاگرد شخص او،و
على الظاهر نزد شاگردان بو على تحصیل کرده است .
[1] - رجوع شود به بحث محققانه آقای محیط طباطبایی در مجله گوهر سال اول شماره 6 .
[2] – علی اصغر حلبی ، فلاسفه ایرانی صفحه 408
[3] - مجموعه رسائل خیام ، چاپ شوروی
[4] - ترجمه تتمه صوان الحکمه صفحه 71 - 72
[5] - مقالات و بررسیها دفتر پنجم و ششم صفحه 242
[6] - خدمات متقابل اسلام و ایران ، چاپ دوازدهم ، صفحه 556 تا 558