زندیق

آنچه نمیخواهند شما بدانید

زندیق

آنچه نمیخواهند شما بدانید

زنادقه


علامه شهید مرتضی مطهری می گوید :

«مسئله پیدایش زندقه در قرن دوم هجری از جنبه‏های مختلف مورد توجه‏ مورخین اجتماعی قرار گرفته است  اولا این کلمه چه کلمه‏ای است و چه ریشه‏ای دارد؟ آیا کلمه " زندیق " معرب کلمه " زندیک " است؟ یا ریشه دیگر دارد؟ و به هر حال به چه‏ اشخاصی زندیق می‏گفته‏ا ند؟ آیا مقصود اتباع مانی می‏باشند؟ یا مقصود ایرانیانی هستند که بدین قدیم خویش باقی مانده بودند اعم از زردشتی و مانوی و مزدکی؟ و یا مقصود طبقه‏ای بوده‏اند که منکر ماوراء طبیعت و قهرا منکر همه ادیان بوده‏اند و به مانویت نیز اعتقاد نداشته‏اند  قدر مسلم این است که به همه اینها کلمه زندیق اطلاق شده است حتی به‏ گروهی از مسلمانان که عملا لاابالی و اهل فسق و فجور بوده‏اند و متدینین را به باد تمسخر می‏گرفته‏اند و احیانا از باب دهن کجی به زهاد و متدینین‏ سخنانی به نظم و یا به نثر از آنها صادر شده که توهین به اسلام تلقی شده، نیز زندیق گفته شده است  سابق زندقه در میان عرب ازکی است؟ آیا عرب بعد از اسلام در اثر اختلاط با ملل دیگر، خصوصا ایرانیان، بازندقه آشنا شده یا قبل از اسلام‏ نیز بازندقه آشنا بوده است؟  راجع بمعنی و مفهوم اصلی این کلمه، عقیده محققین این است که در ابتداء فقط در مورد مانویان به کار می‏رفته و بعد در مورد دهریین و یا مجوس و بعد درباره هر مرتدی به کار رفته است  از نظر سابقه نیز گفته می‏شود که از قبل از اسلام در میان 

عرب سابقه‏ داشته است .


از کتاب " المعارف " ابن قتیبه و " الاعلاق النفیسة " ابن رسته، نقل شده که قریش در جاهلیت به وسیله اعراب حیره، کم و بیش، با آن آشنا بوده است
 به هر حال گروهی در قرون اولیه اسلامی نام برده می‏شوند که برخی ایرانی و برخی عربند و متهم به زندقه بوده‏اند از قبیل: عبدالکریم بن ابی‏العوجاء، صالح بن عبدالقدوس، ابوشاکردیصانی، ابن الراوندی، بشاربن برد، عبدالله بن مقفع، یونس بن ابی فروه، حماد عجرد، حمادراویة، حمادبن‏ زبرقان، یحیی‏بن زیاد، مطیع بن ایاس، یزدان بن باذان، یزیدبن الفیض‏، افشین، ابونواس، علی بن‏الخلیل، ابن مناذر، حسین بن عبدالله بن‏ عباس، عبدالله بن معاویة بن عبدالله بن جعفر، داودبن علی، یعقوب بن‏ فضل بن عبدالرحمان مطلبی، ولیدبن یزیدبن عبدالملک، ابومسلم خراسانی، برامکه  بعضی از نامبردگان از قبیل ابن ابی العوجاء قطعا به ماوراء ماده و طبیعت معتقد نبوده‏اند. از نظر احادیث شیعه که حاکی از مباحثات و احتجاجاتی است که این مرد با ائمه اطهار و اصحاب ائمه می‏کرده است جای‏ تردید نیست که وی منکر ماوراء ماده و طبیعت بوده است. زندیق بودن‏ بعضی از افراد دیگر نیز که نامشان برده شد جای تردید نیست، ولی زندیق‏ بودن برخی دیگر از آنان سخت مورد تردید است  از قرائن به دست می‏آید که پیدایش گروهی زندیق به معنی مانوی و دو خدایی و معتقد به دو اصل نور و ظلمت، و یا به معنی دهری و منکر ماوراء طبیعت و ماده، دستاویزی برای رجال سیاست و برخی متنفذین دیگر شد که‏ دشمنان شان را با این نام و این بهانه از بین ببرند. لهذا به هیچ وجه‏ نمی‏توان اعتماد کرد که همه کسانی که مورد این اتهام واقع شده‏اند واقعا زندیق بوده ‏اند.

خصوصا اینکه در میان متهمان افرادی دیده می‏شوند که به‏ زهد و نیکی و وفاداری به اسلام معروفند، برخی از آنها از شیعیان مخلص و مورد عنایت اهل‏البیت می‏باشند و دشمن سرسخت خلفا  بدیهی است که چنین کسانی طبعا از طرف دستگاه خلافت مورد اتهام قرار می‏گیرند  برخی صرفا به خاطر اشتغال به علوم عقلی مورد این اتهام واقع شدند  ابن الندیم درالفهرست، ضمن شرح حال ابوزید احمدبن سهل بلخی می‏گوید: " وی متهم به زندقه بود " و از یکی از دوستان نزدیکش نقل می‏کند که: " این مرد مظلوم بود، مردی بود موحد و خداپرست، من بهتر از دیگران‏ او را می‏شناسم، با هم بزرگ شدیم، علت شهرتش به زندقه اشتغال به منطق‏ بود، ما با هم منطق خواندیم و هیچکدام تمایلی به الحاد نداشتیم" [1] احمد امین [2] از الاغانی نقل می‏کند که: حمیدبن سعید از چهره‏های نمایان معتزله بود، در برخی از مسائل با ابن‏ ابی دواد، قاضی القضاه معروف دوره معتصم، مخالفت کرد. ابن ابی دواد ذهن معتصم را درباره او خراب کرد که او شعوبی و زندیق است  درباره ابن مناذر نیز از شخصی نقل می‏کند در مجلس یونس بن ابی فروه‏ رسما او را در ردیف زنادقه معرفی می‏کردند، تصادفا آن شخص به مسجد می‏رود و می‏بیند ابن مناذر تنها در گوشه‏ای مشغول نماز است  افشین را به زندق متهم کردند، ولی عقیده بعضی از مورخین این است که‏ زندقه پاپوشی بود که رقبای سیاسی افشین برای او ساختند  منصور دوانیقی خلیفه عباسی، و سفیان بن معاویه مهلبی حاکم بصره هر کدام به علت خاصی دشمن عبدالله بن مقفع شدند و سفیان با دستور محرمانه‏ منصور او را کشت و بعد گفتند اسلام ابن مقفع ظاهری بوده و باطنا زندیق‏ بوده است . ابن مقفع مردی دانشمند بوده و کتب مانی را به عربی ترجمه‏ کرده است، از برخی نوشته ‏هایش برمی‏ آید که نسبت به

اسلام وفادار بوده است .

بدیهی است که تنها ترجمه‏ کتب مانی و یا شرکت در حلقات زنادقه دلیل زندیق بودن نیست  می‏گویند اصمعی تا برامکه در اوج عزت بودند گرد آنها می‏چرخید و آنان را مدح و ثنا می‏گفت، پس از آنکه ستاره اقبال برامکه غروب کرد آنها را هجو کرد و زندیق خواند  مهدی عباسی قهرمان مبارزه با زنادقه شمرده می‏شود. او بود که عده زیادی‏ از آنها را کشت و مدعی بود که جدش عباس بن عبدالمطلب در عالم رؤیا دستور از بین بردن آنها را به او داده است. ولی بشاربن برد که در دستگاه مهدی و مورد علاقه او بود، با اینکه به این سمت معروف بود و عمر هشتاد ساله خود را به زندقه گذرانده بود، مورد تعرض واقع نمی‏شد. مهدی‏ کوشش می‏کرد که سخنان بشار را نزد فقیهان توجیه و تأویل کند. تا وقتی که‏ بشار به حریم سیاست وارد شد و در یک رباعی خطاب به بنی‏امیه مهدی را هجو کرد. در این وقت بود که احساسات ضد زندقه مهدی به جوش آمد و فرمان دارد او را تازیانه زدند تا هلاک شد  اکنون ببینیم عکس‏ العمل ایرانیان مسلمان در برابر زندقه و زنادقه چه‏ بوده است؟  با آنکه ریشه زندقه در میان اقلیتی از ایرانیان بود، زندقه در محیط ایران رشد نکرد و از طرف خود ایرانیان سخت با آن مبارزه شد. این‏ مبارزه هم از وجهه کلامی از طرف متکلمین مسلمان ایرانی پیداست وهم از وجهه فقهی و به وسیله فقهای مسلمان ایرانی  چنانکه می‏دانیم عراق مرکز ایرانیان و فقهای ایرانی بود. فقهای عراق از سایر فقها عکس‏ العمل شدیدتری نسبت به زندقه و زنادقه نشان می‏دادند ابوحنیفه و اتباعش ایرانی و مقیم عراق بودند، برخلاف شافعی و اتباعش  فتوای شافعی از فتوای حنفیها درباره زنادقه ملایمتر است. مسئله‏ای است‏ در فقه درباب قبول توبه مرتد. برخی از فقها، فرقی میان مرتد و زندیق‏ نمی‏گذارند، توبه هر دو را مقبول می‏دانند، شافعی از این دسته است. اما برخی دیگر توبه زندیق را نامقبول می‏شمارند، ابوحنیفه در یکی از دو قولش‏ این رأی را انتخاب کرده است  می‏گویند اتباع ابوحنیفه که در عراق می‏زیستند با جزم بیشتری از خود ابوحنیفه به عدم قبول توبه زنادقه فتوا می‏دادند و این فتوا به عنوان‏

عکس ‏العمل شدید ایرانیان نسبت به زنادقه شناخته شده است» [3]

 







1 – الفهرست ، صفحه 204

2 – ضحی الاسلام ، جلد 1 صفحه 163

3 – خدمات متقابل اسلام و ایران ، چاپ دوازدهم ، صفحه 399 تا


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.